تجربه یک کفش پاره
دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ
* دیروز وقتی داشتم از روی جوی آب میپریدم، کفشم پاره شد. مجبور شدم بندش را بکنم توی جوراب. با همین وضعیت در یکی از مناطق شلوغ شهر دنبال مجله گشتم. بسیار با اعتماد به نفس (مثل اوقات عادی! ) قدم برمیداشتم و با دیگران ارتباط برقرار میکردم.
من در آن لحظات فرقی با یک فقیر که فقط همین کفش پاره را دارد، نداشتم. بالاخره هم کفش او پاره بود و هم کفش من(: . ولی من اعتماد به نفس داشتم و میدانستم که وضعیت فعلی من با افراد موجود در خیابان فرق خاصی ندارد، من هیچ چیز کم ندارم و این وضعیت دارای توضیح است. اگر کسی با لبخند یا اشاره این وضعیت را مسخره کند، از جهالت وی است.
* تجربه جالبی بود. فهمیدم که همین طور باید با بسیاری از موارد برخورد کنم.
- دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ
vagan tajrobeh xodetooneh????ajabaaaaaaaaaaaaaaaaaaa(:
xeyli jaleb boode...delam mixad bedunam age tou kelasam etefag mioftad hamin karo mikardin(:
rasti age xastin befarmaeen nazar tu web